Tuesday, November 21, 2006

اکبر گنجي در گفتگو با عفو بين الملل:سانسور شراب را به شربت تبديل مي کند


اکبر گنجي در گفتگو با عفو بين الملل - چهارشنبه 1 آذر 1385 [2006.11.22]
اکبر گنجي، روزنامه نگار و چهره اي سرشناس در نزد معترضين ايراني شش سال از عمر خود را در زندان اوين بسر برد. او که ازسوي عفو بين الملل به عنوان زنداني سياسي شناخته شده، در ماه مارس از زندان آزاد شد و اخيراً جايزه مارتين انالز براي مدافعين حقوق بشر را از آن خود کرد.
وي در ماه آوريل 2000، زماني که از کنفرانس بين المللي برلين با موضوع "اصلاحات در ايران" بازمي گشت، دستگير و بازداشت شد. دليل: افشاگري هاي که درخصوص قتل هاي زنجيره اي انديشمندان در سال 1998 انجام داد و مسؤولين عالي رتبه ايراني را محکوم کرد. او که در دوران جواني خود در سپاه پاسداران به کار اشتغال داشت و در آن زمان مفتون عقايد و طرز تفکرات آنها بود، بيست سال پس از آن به يکي از معترضين و مخالفين سرسخت حکومت تبديل شد. پس از برگزاري دادگاه هاي بسيار، اين روزنامه نگار در نهايت به شش سال زندان محکوم گرديد و در تاريخ 18 مارس 2006 آزاد شد.
دليل آزادي شما چه بود؟
گنجي: ازنظر قانوني، مشکل بود که مسوولين ايراني مرا در زندان نگهدارند، زيرا من مجازات خود را کشيده بودم. ولي به گفته دادستان تهران، آنها "پرونده"اي را از من نگه داشته اند و ممکن است که به بيست سال زندان محکوم شوم. فشارهاي بين المللي، به ويژه در زمان اعتصاب غذا، و همچنين جنبش هاي داخلي در ايران نيز به آزادي من کمک کردند. در نهايت، سه ماه قبل از خروج از زندان اوين نامه اي نوشتم و شرايط بازداشت خود را در آن توضيح دادم. دوستانم در خارج از زندان آن را به آيت الله شاهرودي، رييس قوه قضاييه، فرستادند و او نيز نگران بود که اين نامه به صورت گسترده پخش شود. فکر مي کنم که اين نامه نيز تأثير داشت.
شرايط بازداشت شما چگونه بود؟
گنجي: قسمت اعظم شش سال زنداني من به گونه اي گذشت که حتي نمي توانستم آسمان را ببينم، در انفرادي بسر مي بردم و برخلاف زنداني هاي ديگر نمي توانستم تماس تلفني داشته باشم. در ابتدا، نه کتاب داشتم و نه روزنامه. زماني که به خوابگاه جمعي آمدم، اجازه داشتم که تنها روزنامه هاي رسمي را بخوانم. من با ديگر زندانيان سياسي زندان اوين [مجاهدين، دانشجويان معترض و ديگران] نبودم، بلکه با زندانياني بودم که به دلايل حقوقي بازداشت شده بودند. در کنار "سياسي"ها، شرايط به خوبي مي گذرد، روابط خوبي برقرار مي شود و سکوتي وجود دارد که اجازه مطالعه و خواندن را مي دهد. متأسفانه هيچ يک از اين مسايل در بخش زندانيان حقوقي ديده نمي شود.
فعاليت هاي شما در زندان چه بود؟
زماني که توانستم بخوانم، به خانواده ام اطلاع دادم که آثاري از فلسفه سياسي و اجتماعي [هابرماس، نيچه، پوپر، رالس] برايم بفرستند. بعضي از آنها سه ماه و حتي شش ماه بعد به دستم رسيد. براي بعضي ديگر از کتاب ها، به ويژه رمان ها، بسيار کنترل مي کردند و حتي بعضي از کتاب ها را برايم ممنوع کردند، مانند کتاب هاي ريچارد رورتي و ميلان کوندرا. ترجمه ها نيز اغلب سانسور شده اند و بعضي اوقات جنبه مسخره اي به خود مي گيرد: در يک داستان مي بينيم که شراب به شربت و در داستان ديگري معشوق به برادر تبديل مي شود و پس از خواندن چند صفحه مي بينيم که با يکديگر به سفر ماه عسل رفته اند. حتي سانسور هم به درستي انجام نمي شود... در زندان زياد مي نوشتم و به لطف برخي از دوستان توانستم "نوشته"هايم را خارج کنم که در اينترنت نيز چاپ شده اند. امروز سانسور به دليل سانسوري که روزنامه نگاران شخصاً انجام مي دهند، مضاعف شده است. کتاب ها حتي از اين هم بيشتر لطمه مي خورند. اخذ مجوز چاپ بيش از يک سال زمان مي برد، حتي در صورت چاپ مجدد. در ايران هيچ کتابي تجديد چاپ نمي شود. خوشبختانه اينترنت، کانال هاي ماهواره و راديوهاي خارجي به زبان فارسي وجود دارند، مانند راديو بين المللي فرانسه و بي بي سي.
حکومت براي سرکوب اين فضاي آزاد چه مي کند؟
درحال حاضر بين سيستم هاي فيلترينگ دولت و ضدفيلترهاي کاربران اينترنتي يک مسابقه راه افتاده است. مقامات همچنين از برنامه هايي استفاده مي کنند که مي توانند هويت و آدرس کاربران اينترنتي را پيدا کند؛ اينکه چه کسي، در کجا و در چه زماني چه کار مي کند... در اينجا صحبت فيلترينگ نيست، بلکه مسأله دستگيري و بازداشت وبلاگ نويسان است. از دو يا سه سال پيش تاکنون، حکومت درصدد برآمده تا براي کانال هاي ماهواره اي پارازيت ايجاد کند. مقادير قابل توجهي براي اين کار هزينه شده است.
امروز روي چه مسأله اي بايد جنبش هاي مردمي انجام شود؟
درحال حاضر بايد از فضاي سرکوب کننده اي که در دانشگاه ها وجود دارد صحبت کنيم: در ابتدا نمي گذارند که فرد دانشجو امتحانات خود را بگذراند، پس از آن او را اخراج مي کنند و در نهايت دستگير و زنداني مي شود... البته دسترسي به دانشگاه به مانند کشورهاي خارجي نيست، بايد در امتحانات کنکور قبول شويد. و براي اينکه به يک هدف براي حکومت تبديل شويد، تنها کافي است که يک گردهمايي ترتيب دهيد يا اعتراض نامه اي در اينترنت بنويسيد. ازطرف ديگر، برخي از استادهاي دانشگاه نيز يکي پس از ديگري اخراج شدند. ترتيب دادن يک گردهمايي بسيار مشکل شده است. تنها راهي که به واسطه آن مي توان بدون خطر اطلاعاتي را منتقل کرد يا ناراحتي خود را نشان داد، فرستادن SMS است. از صبح تا شب، جوک يا انتقاد از دولت را در قالب متن بر روي تلفن همراه خود دريافت مي کنيد. مردم آزادي مرا نيز به همين طريق متوجه شدند.
شما از نافرماني مردم ايران سخن گفتيد. چگونه اين مسأله را در فضاي ايران تعريف مي کنيد؟
به نظر من، اين نافرماني در نقض قوانين ناعادلانه و پذيرفتن اين خطر که به دليل اين تخلف امکان محکوميت وجود دارد خلاصه مي شود. به عنوان مثال، نافرماني از دستورات و احکام مربوط به نوع پوشش بسيار رايج شده است. درست است که زنان ايراني حجاب خود را رعايت مي کنند، ولي از ممنوعيت و محدوديت را نمي پذيرند. از زماني که به اروپا آمدم، هيچ زني چه جوان و چه پير را نديدم که به اندازه يک زن ايراني آرايش داشته باشد. در ايران هر روزي که مي گذرد، مانتوها نيز کوتاه تر مي شود. شايد اين مسأله براي شما يک عمل سياسي به حساب نيايد، ولي زماني که يک حکومت در زندگي شخصي و خصوصي شهروندان دخالت مي کند، مي بينيم که چنين حرکاتي جنبه سياسي به خود مي گيرند.
همين منطق براي کانال هاي ماهواره اي که ازسوي قانون ممنوع شده اند نيز صدق مي کند. درواقع همه مردم اين کانال ها را تماشا مي کنند. در اين حالت نيز حکومت ازسوي خواست مردم مغلوب شده است. اگر بخواهيم با حق اجتماع و گردهمايي به صورت قانوني برخورد کنيم، به واقع خواهيم مرد. اين ما هستيم که بايد اين ممنوعيت را بشکنيم و اين نافرماني ها را به صورت سياسي و به شيوه اي مسالمت آميز تفسير کنيم. من تأثير اعتصاب غذاي خود را در زندان ديدم. سخناني ازسوي جرج بوش، اتحاديه اروپا و کوفي عنان به طرفداري از من بيان شد و تمامي اين مسايل مسؤولين قضايي تهران را آزار مي داد.
امروز انتظار شما از جامعه بين الملل چيست؟
انتظار من اين است که سازمان هاي غيردولتي مدافع حقوق بشر مجدداً فعال شوند. به نظر من اين سازمان ها بسيار آهسته پيش مي روند و بسيار قانونمندانه و بوروکراتيک عمل مي کنند. ازطرف ديگر، درحالي که رسانه هاي بين المللي تنها از پرونده هسته اي ايران سخن مي گويند، من مي خواهم يادآوري کنم که عليرغم سرکوب و ايجاد فضاي خفقان، مخالفين و معترضين ايراني هنوز زنده اند. ما به دنبال حامي و پشتيبان براي مخالفت هاي خود هستيم، البته بدون مداخله نظامي ازسوي هيچ کشوري. چرا بايد در شوراي تازه التأسيس حقوق بشر سازمان ملل بپذيرند که سعيد مرتضوي، دادستان کل تهران، در بين اعضاي هيأت ايراني حضور داشته باشد؟ درحالي که مي دانيم اين دادستان مسؤول مرگ زهرا کاظمي، روزنامه نگار کانادايي ايراني تبار در سال 2003 است و حتي از سوي دولت کانادا به ارتکاب "جنايات عليه بشريت" محکوم شده است. چنين مسايلي جامعه بين الملل را بي ثبات مي کند. من مي ترسم که غربي ها درخصوص برنامه هسته اي با ايران به توافق و تفاهم برسند و مدافعين حقوق بشر در ايران را نيز فراموش کنند.

منبع: عفو بين الملل، 21 نوامبر 2006مترجم: علي جواهرفروشalijava_rooz@yahoo.es
برداشته شده از روز آنلاين

No comments: